تو رو از آبنبات ساختن

بدون عنوان

آرزو می کنم عاشقی معقول باشی .. که خوشبختی در گرو عقل است که اگر خدا می خواست .. آدمهایی صرفا با عقل .. و آدمهایی صرفا باقلب می آفرید .. داشتن این هر دو .. یعنی الزام به بکارگیری هر دو .. که از هم منفک نیستند ..
13 خرداد 1390

بدون عنوان

به به .. سلام گل دختر ... هلیا بذار باهات رو راست باشم .. هیچ حرف خاصی ندارم که بزنم .. البته تو خیلی جدی نگیر .. من از بچه گی همینطور بودم ..اولش چیزی نداشتم که بگم.. بعدیهو یه رمان می نوشتم ... فقط کافی بود قلم دست بگیرم .. گاهی پیش خودم می گم کاش مامانم کمی به این علاقه و شاید استعداد من بیشتر اهمیت می داد خیلی دلم می خواد تقصیر " هیچی نشدنم " رو بندازم گردن مادربزرگت ..اما راستش خودم مقصرم .. خوش آن چاهی که آب از خود درآید .. مامان ما همینقدر که تونست ما رو زنده تحویل جامعه بده .. باید ازش تشکر کنیم .. بگذریم .. بردمت دکتر .. برای کنترل وزنت .. تو یه یه ماه دویست گرم اضافه کردی .. دکتر گفت اگرچه پایین تر از منجنی ات هستی ...
11 خرداد 1390

بدون عنوان

سلام عشقم اوضاع خوب پیش میره .. این یعنی تو مریض نیستی .. ولی من کمی بیماری رو پشت سر گذاشتم .. امروز فشارم روی 7 بود .. دکتر سرم نوشت .. اومدم مهد بهت شیر دادم و بعد رفتم سرم زدم .. و حالا حسابی خوبم منهای کمی خستگی و خواب آلودگی امروز داشتم فکر می کردم اگه یه روز رفتی سرم بزنی .. خیلی دلم ضعف نره ..همه آدمها به مداوا احتیاج دارن ..اگه با یه سرم خوب می شی ..چرا که نه ؟؟؟   بابا خیلی استرس زمین رو داره .. داره نزدیک سی میلیون پولش می پره .. خیلی حالش بده .. ولی خودشو کنترل می کنه .. تو باید بدونی هر مردی اینطوری نیست .. بابات هم قبلا ها اینقدر در کنترل خودش موفق نبود .. ولی حالا هست... حالا هر روز کاملتر می شه .. یه دلیل ب...
7 خرداد 1390

بدون عنوان

آخ ... واااااااااااااااااای... اوخ ... هلیا داشتم م ی مردم از درد   گلاب به روتون آب روغن قاطی کرده بودم از نوع بدجور ساعت 2 رفتم از مهدگرفتمت ..به بابا هم گفتم من نمی تونم هلیا رو ب برم.. بیا ما رو برسون خونه آخه بغل که می کردمت سنگینی ات روی شکمم بود باغث می شد اوضاع خراب بشه بابا هم مثل فشنگ اومد .. تو خونه بیحال افتاده بودم و گاهی خوابم می برد تو دقیقا بالاسرم بازی می کردی و هیچ جا نرفتی و وسط بازیت هی تپ تپ بوسم می کردی فکر کنم 50 یا 60 تا بوسم کردی یه دفعه دهنتو باز کردی و گذاشتی رو چشمم اومدی  که بوسم کنی .. یه دفعه سرفه ات گرفت .. تو دهنت تون هم بود .. کلی خندیدم .. همه رو تف کردی رو من .. ای که قربو...
1 خرداد 1390

بدون عنوان

یکی از چیزایی که فکرمو مشغول کرده سطح وطن پرستی ات هست .. دیدن متن مامان ترمه تو مسابقه انتخاب اسم بهانه ای شد که امروز برات از این موضوع بنویسم .. می دونم قرار نیست همه ایدئولوژی های تو رو من تنظیم کنم می دونم دیده ها و شندیده هات خیلی رو احساساتت تاثیر خواهند گذاشت اما از اونجایی که همیشه معتقدم مادر یه نقش کلیدی داره و تو هر چیزی که هر انسانی بهش اعتقاد داره یا نداره .. رد پایی از مادرش هست .. سبب می شه که به وطن دوستی ات هم فکر کنم وقتی این همه علاقه مامان ترمه رو به کشورمون  می بینم از حودم می پرسم منم می شه که کاری کنم که هلیا کشورشو دوس داشته باشه ؟ ٱحه راستش خودم دیگه دوستش ندارم دستم نمی رسه وگرنه تا حالا رفته ...
29 ارديبهشت 1390

بدون عنوان

  دیشب .. نصفه شب .. طاق باز خوابیده بودم ..اومدی روم خوابیدی .. بغلم کردی .. چلپ چلپ ماچم کردی .. حالی می کنیم با هم ... عاشقمی .. تو مهد هم راه می ری تمام بچه ها رو می بوسی ... فوق العاده خوش رویی ..نازشونم می کنی .. ارتباطات اجتماعی ات بیستتتتتتتتتتتتتتتتتت ... بابا می گه من می ترسم اگه همینطور پیش بره دیگه اصلا کاری به بود و نبود ما نداشته باشه .. منظورش از کلمه ترس .. خوبه ..و داره راجع به یه حس مثبت حرف می زنه مهد کودکتو واقعا و قلبا پذیرفتی و باهاش حال می کنی .. منم دیگه راحت شدم ..
28 ارديبهشت 1390

بدون عنوان

سلام دخترکم خوبی؟ حتما خوبی .حسابی ماچ بازی می کنی .. دو روز پیش دیدم یه صدایی از خودت در میاری .. و چون الفبای فارسی چن تا حرف صدا دار بیشتر نداره .. نتونستم اون صداه رو بنویسم ..چون تو اون حرف نیست .ولی اگه الان که داری اینا رو می خونی مثل ماهی لبهاتو باز و بسته کنی .. و اجازه بدی این کار با صدا انجام بشه ..حتما با اون صدایی که منظور منه شباهتهایی داره .. خلاصه که من فهمیدم که این کار یعنی تو داری می بوسی .. هیجان زده و خوشحال وبا همون لحنی که سوسکه قربون دست و پای بلوری بچه اش می رفت گفتم : واااااااااااااااای خدااااااااااای من چه صدای مسخره ای داره بوس هات .. و خیلی ازشون لذت می بردم خیلی طول نکشید که مجداا بنده به یه کشف جدید ن...
28 ارديبهشت 1390

بدون عنوان

اوه عزیزم .. ما برنده شدیم ... ما سکه طلا رو بردیم .. از بس که اسم تو قشنگه و مامانت هم قشنگ تعریف می کنه .. به عبارتی شتر در خواب بیند پنبه دانه ولی اگر بفهمم وقتی این شعر رو می خوندی یاد من افتادی خیلی ناراحت می شمااااااااااا ... گفته باشم .. به هر حال از بین دویست و خورده ای رای .. 4 تا رای  هم من و تو بردیم .. جون خودم سیستم ایراد داشته وگرنه ما اول می شدیم ..   بگذریم .. خوشگل خانوم .. اگه بدونی چه مستقلی شدی واسه خودت .. همجین اجتماعی شدی که بنده کیفول می شم .. صبح ها تنها بچه ای هستی که منو بی خیال می شی و می ری هرجا که دلت بخواد .. بچه های کلی از تو گنده تر انگار به ماماناشون سنجاق شدن .. امروز رفتی و تمام ب...
27 ارديبهشت 1390