تو رو از آبنبات ساختن

بدون عنوان

حسابی شیرین زبون شدی گاهی عروسکتو بغلت می گیری و باهاش حرف می زنی بشین اینجا آب بخور بخور و هی فنجون پلاستیکی رو می چسبونی به دهنش بخواب وهزارتا دستور دیگه که همش با عشق گفته می شه
5 ارديبهشت 1391

بدون عنوان

به به .. سلام گل دختر ... هلیا بذار باهات رو راست باشم .. هیچ حرف خاصی ندارم که بزنم .. البته تو خیلی جدی نگیر .. من از بچه گی همینطور بودم ..اولش چیزی نداشتم که بگم.. بعدیهو یه رمان می نوشتم ... فقط کافی بود قلم دست بگیرم .. گاهی پیش خودم می گم کاش مامانم کمی به این علاقه و شاید استعداد من بیشتر اهمیت می داد خیلی دلم می خواد تقصیر " هیچی نشدنم " رو بندازم گردن مادربزرگت ..اما راستش خودم مقصرم .. خوش آن چاهی که آب از خود درآید .. مامان ما همینقدر که تونست ما رو زنده تحویل جامعه بده .. باید ازش تشکر کنیم .. بگذریم .. بردمت دکتر .. برای کنترل وزنت .. تو یه یه ماه دویست گرم اضافه کردی .. دکتر گفت اگرچه پایین تر از منجنی ات هستی ...
11 خرداد 1390

بدون عنوان

آخ ... واااااااااااااااااای... اوخ ... هلیا داشتم م ی مردم از درد   گلاب به روتون آب روغن قاطی کرده بودم از نوع بدجور ساعت 2 رفتم از مهدگرفتمت ..به بابا هم گفتم من نمی تونم هلیا رو ب برم.. بیا ما رو برسون خونه آخه بغل که می کردمت سنگینی ات روی شکمم بود باغث می شد اوضاع خراب بشه بابا هم مثل فشنگ اومد .. تو خونه بیحال افتاده بودم و گاهی خوابم می برد تو دقیقا بالاسرم بازی می کردی و هیچ جا نرفتی و وسط بازیت هی تپ تپ بوسم می کردی فکر کنم 50 یا 60 تا بوسم کردی یه دفعه دهنتو باز کردی و گذاشتی رو چشمم اومدی  که بوسم کنی .. یه دفعه سرفه ات گرفت .. تو دهنت تون هم بود .. کلی خندیدم .. همه رو تف کردی رو من .. ای که قربو...
1 خرداد 1390

بدون عنوان

سلام دخترکم خوبی؟ حتما خوبی .حسابی ماچ بازی می کنی .. دو روز پیش دیدم یه صدایی از خودت در میاری .. و چون الفبای فارسی چن تا حرف صدا دار بیشتر نداره .. نتونستم اون صداه رو بنویسم ..چون تو اون حرف نیست .ولی اگه الان که داری اینا رو می خونی مثل ماهی لبهاتو باز و بسته کنی .. و اجازه بدی این کار با صدا انجام بشه ..حتما با اون صدایی که منظور منه شباهتهایی داره .. خلاصه که من فهمیدم که این کار یعنی تو داری می بوسی .. هیجان زده و خوشحال وبا همون لحنی که سوسکه قربون دست و پای بلوری بچه اش می رفت گفتم : واااااااااااااااای خدااااااااااای من چه صدای مسخره ای داره بوس هات .. و خیلی ازشون لذت می بردم خیلی طول نکشید که مجداا بنده به یه کشف جدید ن...
28 ارديبهشت 1390

بدون عنوان

اوه عزیزم .. ما برنده شدیم ... ما سکه طلا رو بردیم .. از بس که اسم تو قشنگه و مامانت هم قشنگ تعریف می کنه .. به عبارتی شتر در خواب بیند پنبه دانه ولی اگر بفهمم وقتی این شعر رو می خوندی یاد من افتادی خیلی ناراحت می شمااااااااااا ... گفته باشم .. به هر حال از بین دویست و خورده ای رای .. 4 تا رای  هم من و تو بردیم .. جون خودم سیستم ایراد داشته وگرنه ما اول می شدیم ..   بگذریم .. خوشگل خانوم .. اگه بدونی چه مستقلی شدی واسه خودت .. همجین اجتماعی شدی که بنده کیفول می شم .. صبح ها تنها بچه ای هستی که منو بی خیال می شی و می ری هرجا که دلت بخواد .. بچه های کلی از تو گنده تر انگار به ماماناشون سنجاق شدن .. امروز رفتی و تمام ب...
27 ارديبهشت 1390

متنی که برای شرکت در مسابقه فرستادم

خودش اومد . شوخی که ندارم باهات، فکر نمی کردم اینطوری پیداش کنم، فکر نمی کردم اینطوری صاف بیاد و بشینه تو دلم ... همونجایی که واسه تو می طپید ... نه که فکر کنی فقط من این حس رو داشتما ... بابایی هم همین حس رو داشت تو که خواستی به دنیا بیای ... بابایی گفت پارمیدا چطوره؟... منم بدم نیومد .. اما اسمت برام خیلی مهم بود ، تصمیم گرفتم بیشتر برای پیدا کردن یه اسم خوب بگردم،‌ شب و روز شده بود کارم همین ... به معنی اش ، تلفضش ، تعدادش تو خانواده ، تعدادش تو کشور ، اصلیتش و .. دقت می کردم .. حتی تمام اسم ها رو می شکوندم که بفهمم اگه به پست همچین آدمایی خوردیم ، با لفظ ناجوری صدات نکنن ، پنجاه شصت تایی اسم ردیف کرده بودم و ...خلاصه سرمون گرم بود ....
23 ارديبهشت 1390

تغذیه ات مامانی

هلیای من ! دخترم بدون ما خیلی بهت می رسیم .. روزی یه دونه تخم مرغ .. جند قاشق سرلاک .. دو قاشق نشاسته .. مقداری گوشت .. مقداری هویج پخته .. مقداری سیب .. مقداری بسیکوییت ...مقداری برنج که با آب گوشت و هر چیزی که فکرشو بکنی پخته شده ... مقداری نان ... و خیلی چیزای دیگه می ریزیم دور ... چون نمی خوریشون پنیر رو ولی می خوری ...
16 ارديبهشت 1390

بدون عنوان

  بن لادن رو می شناسی؟ داستانی داشت برای خودش ... دیروز کشتنش ... تو یه خونه تو پاکستان ... بگذریم .. امروز نمی دونم چه طور شده بود چشمه محبتت هی می جوشید و من و بابا رو بوس می کردی .. خیلی کیف داره .. مرسی که ما رو بوس می کنی بزرگ هم شدی بوسمون کن .. نیاز داریم مممممممممممممممممممممممممماااااااااااااااااااا ... این چیزیه که این روزا داری تمرین می کنی
16 ارديبهشت 1390

اوضاع احوال اقتصادی سیاسی

اوضاع بی ریخته خب دیگه خبر خاصی ندارم که بهت بگم منم کلا تعطیلم .. سرمو کردم تو ساک لباس و ظرف غذا و گلاب به روتون پوشک شما ... حالا نمی دونم منظورم چی بوده ... اوضاع اونجایی که سر من توشه بی ریخته ... یا اوضاع اونجایی که سر من توش نیست .. بعد وقتی سر من توش نیست ... چطور باید ازش سر در بیارم ؟ خودشم مسالیه هاااااااااا ... تا حالا به این موضوع فکر نکرده بودم .. آخه ما .. ( منظورم آحاد جامعه + خودم ) معتقدیم کلا از همه چیز سر در میاریم و برای همین تا دلت بخواد بازار اظهار نظر داغه ..همه هم فکر می کنن حرف حساب دارن می زنن .. به ما چه ! نه ؟ همینقدر بهت بگم یکی از اونایی که مثل آحاد جامعه سرش توش نیست .. خیلی دلش می خواست ناز کنه .. برای ...
12 ارديبهشت 1390