خودش اومد . شوخی که ندارم باهات، فکر نمی کردم اینطوری پیداش کنم، فکر نمی کردم اینطوری صاف بیاد و بشینه تو دلم ... همونجایی که واسه تو می طپید ... نه که فکر کنی فقط من این حس رو داشتما ... بابایی هم همین حس رو داشت تو که خواستی به دنیا بیای ... بابایی گفت پارمیدا چطوره؟... منم بدم نیومد .. اما اسمت برام خیلی مهم بود ، تصمیم گرفتم بیشتر برای پیدا کردن یه اسم خوب بگردم، شب و روز شده بود کارم همین ... به معنی اش ، تلفضش ، تعدادش تو خانواده ، تعدادش تو کشور ، اصلیتش و .. دقت می کردم .. حتی تمام اسم ها رو می شکوندم که بفهمم اگه به پست همچین آدمایی خوردیم ، با لفظ ناجوری صدات نکنن ، پنجاه شصت تایی اسم ردیف کرده بودم و ...خلاصه سرمون گرم بود ....