تو رو از آبنبات ساختن

بدون عنوان

1390/3/31 20:06
نویسنده : مامان هلیا
593 بازدید
اشتراک گذاری

سلام هلیا

ما یه غلطی کردیم ... تو رو چن روزی بردیم خونه ننه بزرگت ... بعدا فهمیدیم اشتباه بزرگی بوده و چنان نقره داغم کردند که درس گرفتم و دیگه این کار رو تکرار نخواهم کرد مگر اینکه مجبور بشم ..

کلا سه روز مهد تعطیل بود .. با پس و پیشش ٰ پنچ شش روزی اونجا بودیم ... تازه از ساعت سه بعدازظهر خودم نگهداری می کردم ازت .. صبحانه و ناهار شامتو خودم می پختم ...

ولی قربونش برم ننه بزرگت الان دو هفته ای هست که اومده خونه ما و مثل اینکه بی خیال هم نمی شه ...

جنازه کرده منو .. حالمو به هم زده از بس ناله می کنه .. خدا خانواده اش رو براش حفظ کنه .. راستشو بخوای من اصلا و ابدا حاضر نیستم با همچین آدمی زندگی کنم .. هر چند داریم زندگی می کنیم .. هرچند تو اخلاقهای اونو می بینی و ازش متاثر می شی .. هر چند خودم در این سالها ازش تاثیر گرفتم .. ولی .. ولی واقعا اخلاقهاش غیر قابل تحمله .. نه اینکه من رو حساب مادرشوهری و عروس بودن این حرفو بزنم .. نه ... تقریبا کل خانواده طردش کردن .. و به بدخلقی معروفه .. طوری که اوائل ازدواجمون همه منتظر بودن من و بابات میونه امون به هم بخوره .. البته راستشو بخوای کم بینمون جر و بجث هم نشده..

خلاصه که له ام .. تکون نمی خوره .. اصلا و ابدا ..

برای من خیلی سخته با این همه مسئولیتی که دارم و این همه کار و این همه خستگی از آدم بد خلق و ناله کنی مثل اون پذیرایی هم بکنم ..

کاش زودتر برن هلیا .. کاش

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

faeqeh
31 خرداد 90 21:15
امیدوارم آرامش به خونتون برگرده فکرشو نکن تموم میشه
مامان ماهان
31 خرداد 90 22:06
امان از دست مهمونهای ناخونده امان از دست مادر شوهرهای غرغرو خدا نجاتت بده
haleh & termeh
4 تیر 90 16:43
عزیم تو تنها نیستی خدا یک هیولاش هم نصیب من کرده که فقط 1 ساعت خونه ما بیشتر نمیمونه اما به اندازه 1سال پیرم میکنه به اندازه 1 تُن (گلاب به رویتان)بر اعصابم ...... کلا حواست باشه تاثیر نگیری که من سعی کردم و تا الان نگرفتم