سلام عشقم
سلام خوشگل نازم
الان ساعت ۴۴/۲ صبحه ... یه متری ام خوابیدی ... کله ات عرق کرده ... بابا هم تو پذیرایی خوابه ... من عاشقتم ... تو خوشگلی و جذاب ... مهربون و دوست داشتنی ... چند روزیه که دارم سعی می کنم جای خوابتو جدا کنم ... برای همین خودم شبا نمی تونم راحت بخوابم ... همه می گن عادت می کنی ... اما کاش می شد که حالا حالا ها کنار هم بخوابیم ... اگه بدونی چه لذیته ... باید مامان بشی تا بفهمی ... اما به خاطر خودت مجبورم که این کار رو بکنم ... تو باید مستقل باشی ... تو باید مستقل باشی ... امشب کتاب " بابای پولدار ... بابای بی پول " رو به پدرت معرفی کردم تا بخونه ... گفتم تو اصلح تر هستی که پول دار شدن رو یادش بدی ... اونم قبول کرد ...
خیلی دوستت داره ... راستش خیلی خوشحالم که پدر خوبی برات انتخاب کردم .. خدا همه امان را برای هم حفظ کنه ..
امشب اینجا رو پیدا کردم ... بازم برات می نویسم گل ناز من ... می بوسمت