کشورت
دلبندم
تو در کشوری به دنیا اومدی که برندهای معروف دنیا ، اجازه ندارن توش نمایندگی داشته باشن ...
آدم دلش می گیره
بچه تر که بودم ( آخه هنوزم هستم ) تعصبی ، غیرتی ، چیزی تووجودم نسبت به کشورم پیدا می شد ... اما حالا ...
عزیزکم ... می خوام بدونی من و بابایی به رفتن فکر می کنیم ... ولی هیچ پشتوانه ای نداریم ... نمی خوام با رفتنمون اوضاع بدتر بشه ...
اینجا حداقل یه شغل داریم
زبان هم بلدیم
فامیل هم داریم
و خودمونو یه جورایی حق به جانب می دونیم
ولی می دونم که تو غربت همه می زنن تو سرت
چون مال اونجا نیستی
چون از اونا نیستی
چون غریبه ای ...
حتی من پایتخت نشین ... اگه برم یه شهر دیگه زندگی کنم برام غربته .. اضافه ام ..
اگه مطمئن بودیم که می تونیم یه زندگی خوب برات بسازیم .... یا اگه مطمئن بودیم که زندگی با اونا ارزش این آزارها رو داره ... و در عوض تو می تونی پیشرفت کنی ... می تونی خودت باشی ...می تونی ... حتما می رفتیم ...
ولی ما از هیچی مطمئن نیستم جز اینکه اینجا...تو کشور خودمون ... با اینکه زبون بلدیم ... با اینکه شغل داریم ... با اینکه فامیل داریم ...اگه بخوایم یه اسباب کشی ساده بکنیم ...هیچ کس نیست ... وای به روزی که همین ها هم نباشه ...