تو رو از آبنبات ساختن

بدون عنوان

1390/2/19 19:27
نویسنده : مامان هلیا
200 بازدید
اشتراک گذاری
سومبولی بلیکم .. ارباب خودم بزبز قندی .. ارباب خودم چرا نمی خندی ؟ غر می زنی هزارتا .. درست مثل هزارپا .. نه بابا .. اینطوریا هم نیست .. خلاصه کنم .. مریض شده بودی در حد یه بچه مماغو .. آی جعبه جعبه دستمالی بود که مصرف می کردی .. سرفه هم بود ... الان ولی صدات نمیاد .. من تو اتاق خواب دارم این چیزا رو می نویسم و معلوم نیست تو کجا رفتی داری آتیش می سوزونی ... واااااااااااااااای اومدی ... بیچاره شدم .. الان می خوای این جا رو انگولک کنی .. نه مثل اینکه حواست به لوازم آرایشم جلب شده .. دو روزی پیش مادر شوهر من که اتفاقا مادر بزرگ خودتم هست بودی .. خیلی نامردی .. الان دیدم بلد شدی و داری در رژ های منو هی ور می داری ... تا الان این کار رو نکرده بودی .. منم این دو روز رفتم اداره .. خیلی هم خوش گذشت .. اینو می خواستی بشنوی ؟ آخه به نبود من عادت کردی .. بابا باهات یه بازی می کنه .. یه شعر مسخره می خونه " الا طوطی .. الا طوطی " بعد یه چیزای دیگه هم می خونه .. البته قبلش خودش به پشت می خوابه و تو رو میگیره بالا .. منم نمی دونم تو بیخودی هی به چی می خندی .. خداییش به چی می خندی ؟ امروز داشتم فکر می کردم آیا چنین روزایی تو زندگیم تکرار می شه ؟ آیا اصلا این وضعیت تغییر می کنه یا نه ؟ رفتم دکتر ... گفت سرم بنویسم .. گفتم نهههههههههههههههه ... من وقت سرم زدن ندارم .. هلیا ! بیخود نمیگن بچه آرامش زندگی رومی گیره ... می دونی چرا ؟ بنده گلاب به روتون توالت که می رم .. سرم از لای در بیرونه ... وگرنه............
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

مامان ماهان
20 اردیبهشت 90 0:40
الهی سرما خوردی هلیا جونم زود زود خوب شو باشه تو دستشویی هم راحت نیستیم