بازگشت به کار
عسلم
می خوام بدونی که دور بودن از تو برام خیلی سخته
خیلی سخته که بخوام تو رو که دست چین خود خدایی بخوام حتی برای ساعتی دست دیگران بسپرم
خیلی برام سخته و سخت باقی خواهد موند که حتی لحظه ای چشمام به صورت زیبا و معصومت نیافته
قشنگ من
تو بهترین چیزی بوده که تا حالا داشتم
معصوم من
من حتی حاضر نیستم ثانیه ای تو رو بغل کسی بدم
برم ارایشگاه
برم خرید
یا ...
خدا میدونه که این 10 ماه شب و روزی نیوده که به بازگشتم به سر کار فکر نکنم .فقط شیرینی وجود خودت و با تو بودن در این مدت تسلای قلبم بوده
و این روزها سخت تر از سخت شده...چون یک ماه و ده روز بیشتر نمی تونم خونه باشم. گاهی فکر می کنم شاید برای هردومون بهتر باشه که این جدایی رو تحمل کنیم تا بفهمیم دنیا از آدمای دیگه ای هم درست شده... تا وابستگی امون به هم کمتر بشه ... ولی قشنگ من ... حتی گفتن این حرف هم دردم رو کم نمی کنه ... من اینجوریم... حیف از همه لحظاتی که بی تو سپری بشه ... می خوام بدونی که انجام این عمل برام فوق العاده سخته ...