عادت
هلیای من
داره بعد از این همه مدت و این همه غصه خوردن .. کم کم برام جا می افته
اعتراف می کنم که کمتر یادم میاد این همه چیزی منو ترسونده باشه
نمی دونم حس ترس درسته یا نه ... شاید بهتر باشه بگم نگرانی
همه مادرها بهم توصیه می کنن که اونقدرها هم سخت نیست
و با همین حرفا دارم کم کم آروم می شم
می دونم تو هم دیگه حوصله ات تو خونه سر رفته
می دونم که تو هم از این تنهایی اذیتی
آدم باید خیلی سطح درکش پایین باشه تا وقتی تو رو می بره بیرون .. این تفاوتها رو نبینهژ
عاشقتم
دیگه نمی تونم بنویسم
داری حمله می کنی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی