روز خوب
واااااااااای که امروز چقدر بهمون خوش گذشت ... همش بازی کردیم ... باهات بازی که می کنم ...به خودمم خوش می گذره تو دروازه می زدی ... من از پشت دالی می کردم تو نارنگی و پرتغال رو آب لمبو می کردی ... تفاله اش رو می ذاشتی دهن من تو از عروسکت می ترسیدی ... من دعواش می کردم من کشو رو می ریختم بیرون که جمع کنم ... تو فکر می کردی آشه ... باید هم بخوره ... من عاشقتم .. تو دلبری می کنی ...
نویسنده :
مامان هلیا
1:03