روزهای دید و بازدید
سلام آبنبات من
این روزا گاه گاهی می ریم مهمونی ... تو خیلی اجتماعی تر شدی ... بازی با بچه ها رو خیلی دوس داری ... اصلا بجه ها رو دوس داری ... خیلی راحتتر بغل دیگران می ری ... تو خونه هاشون یا بیرون خیلی بیشتر می خندی ... تو خونه هم شیطونتر شدی
دونات خیلی دوس داری ...دونات همون پیراشکی هست که تمیز ه
تا ده قدم هم می ری
یه شب بردیمت دکتر ... کمی بیرون روی داشتی و سرما خوردگی جزیی داشتی ... چیزیت نبود .. اما من تشخیص رو می ذارم به عهده پزشک ... برای همین تا جیزی می شی می برمت دکتر ... ولی تا دکتره بهت دست زد بیمارستان رو گذاشتی روی سرت ... کاری کردی که دکتر کفت : یه سال دیگه مرخصی بگیر بشین خونه ... خانوم این بچه شما بعید می دونم مهد رو بپذیره ... و من در جواب گفتم : بله ... البته یه کم " کولیه " راستش این کلمه رو گفتم جون ازش خوشم میاد ... یه شیطنتی توشه ...
هلیای من ... مامان داره هر روز و هر روز ... بیشتر و بیشتر سعی می کنه به خیلی چیزا تو وجودش اشراف پیدا کنه ...داره سعی می کنه خودشو هر روز بیشر بشناسنه ... و مشکلات شخصیتی و رفتاری اش رو برطرف کنه ... تامادر بهتری برات باشه ..
تو از آبنبات هم شیرین تری ...