تو رو از آبنبات ساختن

بدون عنوان

1389/12/25 3:12
نویسنده : مامان هلیا
225 بازدید
اشتراک گذاری

اول از همه یادآوری می کنم که عاشقتم

به خصوص عاشق خند ه هات

چون نشون می ده اوضاع خوبه  و ما مشکل تربیتی ،‌فرهنگی ،‌عقیدتی ، سیاسی با هم نداریم

امشب شب ۴ شنبه سوری بود

منظورشون از سوری " سرخ "‌بوده

سرکار خانوم همونطور که در فیلم های آرشیو مشاهده  خواهی کرد از دیدن آتش کلی با صدای بلند خندیدن ...

آخخخخخخخخخخخی ... مامانی یا د اون موقع ها افتادم که بی صدا می خندیدی

 

ما امروز مهد نرفتیم ... چون رامون ندادن... خانومه می گفت بچه ها این ۱۴ روز تعطیلی مربی رو

یادشون می ره ... بی فایده اس که بیاریش

و من با خودم فکر کردم که هیچی راجع به شما نی نی ها نمی دونه

هلیا ... مهد رو دوس داشته باش مامانی ... شاید برای تو بهتر باشه ... اما من خیلی سختمه ... شاید مثل مادری که وقتی دخترش داره ازدواج می کنه گریه اش می گیره

قطعا مادره اگه دخترش رو دستش باد کنه هم گریه می کنه  ولی اگه باد نکنه هم گریه می کنه  اصلا این مادرا تعادل و منطق ندارن ...خودتو ناراحت نکن و خوش بگذرون

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

سارا
25 اسفند 89 9:12
سلام خانم خانما پس بالاخره تصمیمتو گرفتی امیدوارم تو مهد بهش خوش بگذره تو هم از نگرانی در بیای منتظر بقیه ماجراهای مهد کودک هستیم
سارا
26 اسفند 89 15:20
سلام خانمی خوبی؟هلیا جون خوبه؟
سارا
28 اسفند 89 0:03
سلام دوست گلم خوبی؟کجایی؟هلیا جونم خوبه؟
سارا
28 اسفند 89 14:41
سلام خوشگل خانم دخمل گل ما خوبه؟امیدوارم سال خوبی داشته باشی بوسسسسسسسسس