تو رو از آبنبات ساختن

بدون عنوان

مامانی !‌شدت آلزایمر بالا زده ... نمی دونم اصلا چند وقته چیزی از اوضاع اقتصادی سیاسی برات ننوشتم .. سوال : مگه اصلا نوشتم ؟ بی خیال اما آخرین اخبار : - طلا در همه جای دنیا ۵ درصد رشد قیمت داشته .. تو ایران ... حدس بزن ... نه ... نه ... نه ... خودم می گم ... ۱۱ درصد ... از بس که مردم پول دستشون اومده ... موندن چه کار کنن ... می رن طلا می خرن ... همین خانوم محترم .. یعنی مادر معزمتون ... هفت ماه پیش سکه ربع بهار خرید ۷۵ تومان ... الان چند باشه خوبه ؟ باورت نمی شه که ۱۶۰ تومان ... اگر می دونستم اینطوری می شه از همون شیش ماهگی ات می رفتم اداره پول بیشتری در بیارم .. سکه بیشتری بخرم ...  اما فقط ۴ تا خریدم ..که یکیشم تا حالا فروخت...
3 ارديبهشت 1390

بدون عنوان

اول از همه می خواستم بگم که خوشگله ... دوریت برام مشگله ناز دار خانوم از دیروز رسما به تنهایی در کوچه خیابون قدم رو می رن ... تا همین دیروز دست منو می گرفتی که هیچ ... یه قلاب هم آویزون می کردی که اگه دستت رها شد ... قلابه نذاره بیافتی زمین ... یه چتر نجاتم می بستی که تا این نیم متر رو بخوای بیافتی ...چتره باز بشه ... کله ملق نشی ... اما دیروز با ثلابت و شهامت .. دستمو ول کردی .. از این بعد من بدو .. آهو بدو ... این شروع به بعد دیگه از استقلالت بود ... فقط موندم که بنی بشر که با این قد نیم متری و این شرایط جسمی مستقل می شه ... چه جوریه که تو دوران نوجونی بحران می گیردش و بحرانی می شه ... یه کم دیر نیست به نظرت ؟؟؟ امشب با بابایی که...
3 ارديبهشت 1390

بدون عنوان

می دونی هلیای من ! من یه هدف خیلی خیلی مهم دارم در مورد تو ... این مطلب رو مدتها بود که می خواستم برات بذارم .. اما وقت نشده بود... شایدم گذاشتم ... یادم نیست .. به دنیا که اومدی ... با خودم تصمیم گرفتم کاری کنم که حسابی شاد باشی ... و راستشو بخوای هستی ... مگردر مواقعی که شاد نیستی می دونی هلیا ! دلم می خواد یه روح بزرگ و آزاد داشته باشی ... دلم می خواد آزاده باشی ... دلم می خواد آزاد زندگی کنی ... دلم می خواد تا جایی که می تونی رشد کنی .. دلم می خواد همیشه دلت شاد باشه وقتی به دنیا اومدی ... می خواستم همیشه شاد نگهت دارم .. اما چیزی نگذشت که فهمیدم معنای شادی برای من و تو می تونه متفاوت باشه ... و همه چیز در قدرت من نیست م...
1 ارديبهشت 1390

بدون عنوان

روابط عمومی در حد لالیگا ... آی که تو چقدر زود دوست پیدا می کنی دختر خوب بودی ... از وقتی رفتی مهد بهتر شدی قبلا خجالت می کشیدی ... خیلی کم ترس داشتی ... اما حالا اگه از کسی خجالت بکشی تعجب می کنم .. با همه راننده های خط نوبنیاد - پارک وی دوس شدی اونها هم دیگه شناختنت ... و تو مسیر باهات بازی می کنن و باهات حرف می زنن   تو مهد هم بهتر شدی ... منم بهتر شدم ... دیگه پذیرفتم که تو اولش خیلی خوشت نمیاد بسپارمت دست اونا ... ولی اونقدی طول نمی کشه که دیگه می پذیری ..   صبحانه خوردنت هم بهتر شده ...قبلا تقریبا برنامه منظمی برای صبحانه نداشتیم ... ولی حالا دیگه از صبح که بلند می شی .. تا نه و نیم که تحویلت می دم ... مد...
31 فروردين 1390

بدون عنوان

واکسن ات رو زدم ... خبر سوپر جالب ... : واکسن ثلاث یافت می نشود ... مادرا هر روز زنگ بزنن سراغشو بگیرن ... از بیستم تا حالا به هر حال انرِژی هسته ای حق مسلم ماست .. خبر دیگه : بیژن پاکزاد فوت کرد ... یه ایرانی که خیلی موفق بود .. طراح عطر بیژن .. اگه تا اون موقع که تو بزرگ می شی هنوز باشه .. طراح لباس 35 رئیس جمهور دنیا و ... خلاصه کلام که خیلی خیلی پولدار بوده .. و البته در ایران زندگی نمی کرده خبر بعدی : من و بابا دیشب سه ساعتی راجع به آینده ات حرف زدیم ... خسته بودیم اما صحبت کردن راجع به تو برامون خیلی جذابه و بیدار نگهمون می داره ... در خلال این صحبت ها خیلی با هم هماهنگ تر می شیم ... برنامه ریزی های دقیق تر و بهتری پیدا می کنیم ....
29 فروردين 1390

بدون عنوان

کمی به مهد عادت کردی خوب خوابیدنت خیلی در رفتار روزت تاثیر داره توپ رو با پات شوت می کنی و دنبالش می ری دوستم داری دوستت دارم بابا هم دوستت داره امروز رفتن یه مغازه معامله کنن که نصفش مال باباست و برای آینده تو داره می خره  
28 فروردين 1390

فرهنگ لغت هلیا

نـــــــــــــــــــــــــ َ : باز شد نــــــــــــــــــــــــــــ : بسته شد نـــــــــــــــــــــــــــ َ ؤ : میو ( صدای گربه ) نـــــــــــــــــا : دالی نــــــــــــــــــــــــ َ‌: رفت و..........
26 فروردين 1390

سلام نی نی

سلاااااااااااااام هلیا جیغ جیغووووووووو   دماری از روزگار من در آوردی که بیا و بببببببببین ... البته احتمالا خودتم همین نظر رو در مورد من داری ... غذا رو که فراموش کن ... یه روز همین مادر محترمت ... جنابعالی رو برد فضای سبز مهد کودک ... یه ساعت رو دستش نگه داشت ... تا سهمیه سوپتو خوردی .. آآآآآآآااااای خوشحال شدم که بیاو ببین .. انگار که بلیطم برنده شده باشه .. چند ساعت بعد : رو دل کرده بودی ... همه رو بالا آوردی ..( گلاب به روی حضار محترم )‌   تو مسیر ... سوار دو تا ماشین می شیم ... راننده ات عوض می شه ... آآآآآآآی گریه می کنی ... خب آخه مادر جان ... تاکسی مرسی هم اگه بود ... راننده اش عوض می شد .. جنبه نداری ...
24 فروردين 1390

بدون عنوان

آ ب رو به زحمت می گی کلکسیونی از انواع گاز رو روی بازو ... صورت .. و بدنم دارم دیشب برات یه مسواک خریدم .. بابا هم امروز برای اولین بار برات مسواک زد راه می ری .. می افتی.. بلند میشی ... راه می ری ... می افتی ... بلند میشی ...   به هر جا که می خوری ... دردت می گیره .. گریه نمی کنی ... ده می کنیش هنوزم عاشقتم دیشب تا صبح نخوابیدم .. استرس شنبه رو دارم .. خدا کنه برات سخت نباشه ... قراره بری مهد سه ساعت بمونی حتی واکسنت رو هم نزدم دیروز بردیمت پارک ... تو سرسره گذاشتیمت ... از خوشحالی جیغ هایی می کشیدی که مطابق جیغ همه بچه های توی پارک بود .. نرگس رو چهارشنبه باهات فرستادم تو کلاس پنج شنبه در آوردمش از کیف که ب...
19 فروردين 1390